آخرش می آن سراغم (چشمه)
کتاب «آخرش میآن سراغم» نوشتهی سیامک گلشیری است. این رمان به زبان گفتار نوشته شده و ماجرای آن در تهران معاصر اتفاق میافتد. قصهی این کتاب سرگذشت نوجوانی است که شبی ناخواسته پا به ماجرایی هولناک میگذارد و هر چند از آن جان سالم به درمیبرد،این حادثه هرگز دست از سرش برنمیدارد. آخرش میآن سراغم داستان آشنایی با شرارت است؛ داستان آشنایی با جهان ترسناکی که چنان پسر نوجوان را در خود میبلعد که گمان میکند هرگز از آن نجات پیدا نخواهد کرد و این احساس بیتردید تا ابد با او خواهد ماند.
گلشیری متولد مردادماه 1347 و از نویسندگان موفق در ژانر وحشت است. در داستاننویسی فارسی آنگونه که باید و شاید به ژانر وحشت پرداخته نشده؛ اما آثار گلشیری از نمونههای موفق این حوزه هستند. او علاوهبر بزرگسالان برای نوجوانان هم مینویسد و معتقد است رمانهای این ژانر به دلیل قصهی قوی، به پرورش خلاقیت کودکان و نوجوانان کمک میکنند. اگر خواهان اضافهکردن چاشنی هیجان به اوقات مطالعهتان هستید، از خواندن کتاب آخرش میآن سراغم غافل نشوید.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «نادر که رفت دوباره برگشتم و تو کوچه رو نگاه کردم. تا حالا تو عمرم اونجا رو به اون خلوتی ندیده بودم. همهش فکر میکردم الان یکی وایساده پشت یکی از اون درختهای کوفتی و داره منو سُک میزنه. یکی از اون چاقوهای دندونهدار هم دستشه. شاید هم اصلا تا حالا گورشونو گم کرده بودن. یه لحظه به سرم زد برم پایی و با اون پای آش و لاشم وایسم وسط خیابون و عین خلها داد بزنم تا هرجا هستن، بیان سراغم؛ منم براشون قسم بخورم که قضیه رو به هیشکی نگفتهم و نمیگم، حتا به این نادر الاغ که یعنی بهترین رفیقمه. ولی اونها رو نمیشناسی. خیلی لَجَنن.»
اعتراف به زندگی (چشمه)
کتاب «اعتراف به زندگی» خودزندگینامهای از پابلو نرودا، شاعر اهل شیلی است. نرودا خطوط آخر این کتاب را دقیقا دو هفته پیش از مرگش نوشته است. جذابیت این کتاب به خاطر آن است که نویسنده داستان زندگیاش را از کودکی شروع کرده است؛ اینکه چطور به شعر علاقهمند شد و اولین شعرش را سرود... بعد از آن، خاطراتی پراکنده از بزرگسالیاش میگوید و دغدغههای اجتماعیاش را بازگو میکند.
در پاراگرافی از کتاب آمده است: «در این خاطرات و بازآفرینیها گاه اینجا و آنجا خلئی است و گاه برخی فراموش شدهاند. چراکه زندگی همین است. درنگهایی که برای رویا میکنیم یاریمان میدهد کار روزانه را دوام بیاوریم. بیشتر چیزهایی را که به خاطر آوردهام، تیره و تار گشتهاند و چون بلوری خردشده با خاک یکسان شدهاند. آنچه که خاطرهنویس به یاد میآورد با آنچه شاعر بازآفرینی میکند یکی نیست. خاطرهنویس شاید کمتر زیسته باشد، اما از رخدادها عکس گرفته است و آنها را با توجهی خاص به جزئیات بازآفرینی میکند. شاعر اما در کالری پر از اشباح را در برابرمان میگشاید که ارواح در آن با تاریک روشنهای زمان خود میرقصند. شاید من تنها زندگی خود را نزیستم، شاید بسیاری از زندگی دیگران را هم زندگی کردم. از آنچه بر این کاغذها جا میگذارم، چون انگور چینی پاییزی تاکستانها، برگهایی زرد خواهند ماند که در مسیر مرگاند و انگورهایی که جانی تازه در شراب مقدس میگیرند. زندگی من هزار تکهای است از تمامی زندگیهای یک شاعر.»
بنی آدم (چشمه)
... باز هم سخن از محمود دولتآبادی است. او که یکی از مهمترین، پرکارترین و بهترین نویسندگان تاریخ ادبیات ایران است، اینبار کتابی به کتابخوانها و اهل فکر عرضه کرده که حاوی شش داستان - «مولی و شازده»، «اسم نیست»، «یک شب دیگر»، «امیلیانو حسن»، «چوب خشک بلوط» و«اتفاقی نمیافتد» - است.
نوشتن از این مجموعه داستان دشوار است. قصهها عجیباند. شخصیتهای هر یک از داستانها افرادی هستند که نمیشناسیمشان و برایمان گنگ و نامفهوماند. نثر و روش بیان قصهها نیز با دیگر آثار دولت آبادی متفاوت است. او بر خلاف سایر آثارش که در فضای روستا سیر میکنند، در این اثر داستانها را در فضای شهری و مدرن روایت میکند.
دولتآبادی که همواره از آزادی نوشتن، فارغ از نگرانی زیر پا گذاشتن قوانین دفاع کرده در این اثر فضایی نو خلق کرده که خواننده به راستی نمیتواند از آنها آگاه شود. برای فهم داستانها باید بیش از یک بار آنها را خواند و در دنیای پر راز و رمزشان غوطه خورد.
نویسنده نیز به این نکته آگاه است و میگوید: «زمانی که این کتاب را مینوشتم، میدانستم که جوابی برای سوالهایشان ندارم، من در آن لحظه فقط میدانستم که باید اینها را بنویسم و نوشتم.»
به این ترتیب، دولتآبادی دریچهای متفاوت از داستاننویسی را برای خواننده باز کرده، مرزها را خط زده، آزادانه نوشته و خواننده را مسخ کرده است.
پستچی همیشه دوبار زنگ می زند (چشمه)
اگر هنوز کتاب پستچی همیشه دو بار زنگ میزند نوشتهی جیمز ام. کین را نخواندهاید، پیشنهاد میکنیم زودتر دست به کار شوید. این رمان اولین رمان سبک نوآر محسوب میشود و نویسندگان زیادی از آن در داستاننویسیشان بهره بردهاند. یکی از مهمترین آنها آلبر کاموست. کامو آنطور که خودش گفته، در نوشتن رمان «بیگانه» از سبک و مضمون این کتاب الهام گرفته است. کتاب «پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» از بدو انتشار پرفروش بود. این فروش خوب تا زمانی که جیمز ام. کین زنده بود، ادامه داشت و به مرز دو میلیون نسخه رسید. ترجمهشدن به ۲۸ زبان، اقتباسهای مستقیم و غیرمستقیم سینمایی، قرار داشتن در لیست کتابهایی که باید پیش از مرگ خواند، درخشیدن در لیست آثار ارزشمند ادبیات پلیسی و غیرپلیسی و... همه نشان میدهند که این کتاب هنوز هم پرفروش و پرطرفدار است.
داستان دربارهی «فرنک»، جوان آواره و فقیری است که برحسب اتفاق، گذرش به یک رستوران بینراهی کوچک میافتد. مرد رستوراندار به فرنک که غذایی برای خوردن و جایی برای ماندن ندارد، پیشنهاد کار میدهد. او در ابتدا تمایلی به کارگری در آن رستوران نشان نمیدهد؛ اما دیدن زن زیبای رستوراندار نظرش را عوض میکند. بین فرنک و زن جوان رابطهای عاطفی شکل میگیرد و در نهایت تصمیم میگیرند رستوران سادهدل را از سر راهشان بردارند.
این رمان جیمز ام. کین را میتوان اثری پلیسی دانست؛ اما با رمانهای پلیسی کلاسیک تفاوت دارد. از کارآگاه خبری نیست و مخاطب برای کشف معما لازم نیست تا پایان کتاب صبر کند.
رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید آبتین گلکار(چشمه)
ادبیات روس دهههای اخیر با وجودِ داشتن داستاننویسان برجستهای که شهرت بینالمللی دارند، کمتر به مخاطبان فارسیزبان معرفی شده است. در این کتاب نُه داستان از هفت نویسندهی معاصر روس (دینا روبینا، لودمیلا اولیتسکایا، لودمیلا پتروشفسکایا، آندری گلاسیموف، ویکتور پِلِوین، میخاییل یلیزاروف و زاخار پریلِپین) به فارسی ترجمه شده است، داستانهایی که اتفاقی انتخاب نشدهاند و جهانشان کموبیش بههم نزدیک است. قهرمانان این داستانها از لایههایی از جامعه انتخاب شدهاند که در گذشته امکانی برای رساندن صدایشان به گوش خوانندگان پیدا نمیکردند و چه بسا وجودشان نادیده گرفته میشد. تنهایی، روزمرگی و خشونت موجود در زندگی این قهرمانان، که بازتاب مستقیم شرایط اجتماعی روسیة پس از فروپاشی اتحاد شوروی نیز هست، به خوبی در این داستانها احساس میشود. مقدمهای کوتاه دربارهی هر کدام از این نویسندگان، نیز در آشنایی خواننده با زندگی و سبک هنری و آثار لئ مؤثر است. همة این نویسندگان در حال حاضر زنده هستند و مشغول نوشتن و همین مسئله کتاب را جذابتر میکند. رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید... کتابی است از جهانِ نهچندان مهربانِ نویسندگانی که سیگار کشیدنشان هنوز تمام نشده است.
طریق بسمل شدن (چشمه)
همینها، اینها، نمیبینیشان؟ تو نمیبینی؟ همه هستند، همه هستند. نمیبینیشان؟ کفن و قمقمه. نگاه کن، نگاه کن! «تشنهای، تو تشنهای برادرم. بنوش آب!» نگاه کن، نگاه کن! چه رستخیز روشنی! منم، تویی و دیگران. تویی، منم و دیگران. چه رستخیز روشنی. کلاهخود و چکمه و یراق. یکی به آفتاب میدهد سلام، یکی به آب. یکی به آسمان نیاز میبرد، یکی به خاک. یکانیکان بروز میکنند، از پناه خاک، از شکَفتهای درّهی هلاک، از حوالی و حدودِ تپّههای تاک، تپّهها و تنگههای کهنه و عمیق، پوده و عتیق، از درون خاک، از مغاکها، مثل رویش و شکفتنِ عجیب سنگها و خارها. پوستپوستهای خاک میشکَفت و میشکُفت از آن کسی ـ تنی. تنی که با کفن، تنی که بیکفن. بیرقی به دست یا نشانهای به نوک نیزهای. تکهپارهای نشانِ رایتی ـ پارهژندهای؛ ژندهای سیاه، ژندهای سپید، ژندهای کبود، سبز، ارغوانی و بنفش و سرخ و هر چه رنگ؛ رنگها پریدهرنگ...