آدم بزرگ ها هیچ وقت این کار را نمی کنند… (افق)
آرچی کوچولو 1 نه! (افق)
آرچی کوچولو 2 چرا؟ (افق)
آرچی کوچولو 3 بیشتر! (افق)
آرچی کوچولو 4 حالا! (افق)
آقای زیر تختی (میچکا)
یکشب وقتی جیم کمکم خوابش میبرد صدای جیرجیری از تختش بلند شد و تشکش تکانی خورد. کلهای از زیر تخت بیرون آمد و گفت: «سلام من آقای زیرتختی هستم.» جیم هم خودش را معرفی کرد.
آقای زیرتختی نیامده بود که خودش را معرفی کند، آمده بود که روی تخت بخوابد چون زیر تخت خوابیدن برایش سخت بود.
جیم قبول کرد که آقای زیرتختی بیاید روی تخت. اما مشکل اینجا بود که جیم نمیتوانست با وجود صدای خروپف آقای زیرتختی بخوابد این بود که رفت جایی دیگری برای خواب پیدا کند.
وقتی جیم سراغ کمدش رفت دو تا کله بیرون پریدند و گفتند: ما دوقلوهای کشو بالایی هستیم به اسم چروک و پروک.
آنها چون جایشان تنگ بود بیرون آمدند تا بروند روی تخت بخوانند. اما کل لحاف را گرفتند و جیم از سرما ناچار شد از توی کمد لباسخواب گرمش را بردارد. اما تا در کمد را باز کرد موجودی به اسم واقواقی بیرون پرید.
این پایان ماجرا نبود آغاز کشف این نکته برای جیم بود که یک عالمه موجود دیگر در اتاقش هست.
ما نمیدانیم چهکسی اولین بار تخت را اختراع کرد و اصولا تختخواب به شکل امروز، در ابتدا چه کاربردی داشته است. اما فاصلهی بین زمین و تخت از سالیان گذشته تا امروز مورد توجه بسیاری از داستانپردازان و کارگردانان بوده است.
فضایی که کلی خیالپردازیهای جالب و ترسناک در خود دارد. چه داستانها و فیلمهایی که در همین فضای کوچک شکل گرفتهاند و گاهی مو بر تن انسان سیخ کردهاند.
اما این کتاب نمیخواهد کودک را بترساند، برعکس میخواهد نشان دهد که میشود با موجودات خیالی که زیر تخت و از خیال ما زاده میشوند جور دیگر برخورد کرد.
جیم همان بار اولی که آقای زیرتختی را میبیند هم اصلاً وحشتزده نمیشود. خیلی راحت او را قبول میکند و اجازه میدهد روی تختش بخوابد. او با تمام موجودات خیالی همین برخورد را دارد تا نکته مهمی را به خواننده کتاب منتقل کند.
کتاب پر از موجودات خیالی است که به قلم توانای کریس ریدل به تصویر درآمده موجوداتی که نهتنها کودک خواننده این کتاب را نمیترساند بلکه باعث میشود نظرش به آنها جلب شود و به این فکر کند که چرا ما همیشه موجودات ترسناکی توی ذهنمان خلق میکنیم؟ بهتر نیست گاهی سراغ خلق موجوداتی برویم که بامزه هستند؟
بچه ها گاهی میترسند، ترس از ناشناخته ها در آنها فراوان است. اگر کودکی دارید که از تنهایی، شب، اتاق خودش و چنین چیزهایی میترسد، آقای زیرتختی یک کتاب مناسب است. زیرا به او می آموزد که میتوان با ترس از ناشناختهها زندگی کرد بی آنکه آسیبی به ما وارد کنند.
اتاق دوست داشتنی من (میچکا)
کتاب اتاق دوستداشتنی من، داستانی زیبا و لطیف برای آن که به کودکانمان بگوببم حق و حقوقی دارند و آن ها را به رسمیت بشناسیم.
کودکان به دلیل کوچک و ضعیف بودن به مراقبت و توجه ویژه ای نیاز دارند و این موضوعی است که از ابتدای خلقت مورد توجه انسانها و البته بزرگترها بوده.
البته این مراقبت در طول زمان شکلهای مختلف و روشهای متفاوتی داشته است. ولی آنچه مسلم است، این نکته است که در گذشته این توجه جزء حقوق کودکان محسوب نمیشد. امری که امروزه با عناوین مختلف در مورد کودکان مصداق پیدا میکند.
کتاب اتاق دوستداشتنی من از این جنبه به کودک توجه کرده است؛ حق و حقوق کودکان.
داستان کتاب اتاق دوستداشتنی من، درباره کودکی است که سوار بر شتر در صحرا دنبال آب میگردد. یا لباس چیندار میپوشد و ملکه یک قصر باشکوه میشود. گاهی هم معلم عروسکهایش میشود و به آنها درس میدهد و همه اینها در محدودهای رخ میدهد که آنرا اتاقِ من مینامند.
نکته اصلی در آخرین صفحهی کتاب مشخص میشود. جایی که محل تلاقی خلاقیت نویسنده تصویرگر است. این کتاب از چند جنبه مهم است و مهمترین آنها همان حق وحقوقی است که همه باید برای کودکان قائل باشند.
اودو شیری که دیگر تنها نیست (میچکا)
اودو در یک خانه بزرگ زندگی میکرد. این خانه از پدرش به او رسیده بود. پدر اودو یک رئیس درستوحسابی بود. اودو هم میخواست بعداً مثل پدرش رئیس شود.
او دوست داشت توی بالکن بایستد، یک نوشیدنی خنک دستش بگیرد و برای حیواناتی که از خیابان رد میشدند دست تکان بدهد. او همهچیز داشت. همهچیزهای که آرزوی یک شیر بود.
فقط گاهی وقتها خیلی احساس تنهایی میکرد مثلاً وقتیکه مجبور بود شمعدانیها را آب بدهد. یک شب قبل از خواب تصمیم گرفت یک کارمند استخدام کند چون اینطوری هم رئیس میشد و هم از تنهایی درمیآمد. برای همین یک آگهی نوشت.
اگر بپرسید یک کتاب کودک خوب چه ویژگیها دارد به اولین پاسخ این است که شخصیت آن کودک باشد. حالا فرقی نمیکند حیوان باشد یا انسان و وقتی میگویم کودک باشد به معنی این نیست که سن و سال کمی داشته باشد. باید خصوصیات یک کودک را داشته باشد.
اودو در این داستان یک شیر بزرگسال است که میخواهد مثل پدرش رئیس شود. از تصویر کتاب هم بهراحتی میشود فهمید بزرگسال است اما ویژگیهایی او را به کودکان نزدیک میکند.
کافی است به همان دستگاه پشمکساز در خانهاش توجه کنیم یا علاقهاش برای فشفشههای موشکی. همین دوتا کافی است که بگویم با یک کودک روبرو هستیم و طبیعی هم هست که کودکان به سمت این کتاب و شخصیت شیر بروند.
اما نکته مهم کتاب “اودو شیری که دیگر تنها نیست” به نظرم چیز دیگری است؛
اودو هم میخواهد رئیس باشد هم تنها نباشد. با آمدن گورخر زندگی او تغییر میکند. گورخر به او نشان میدهد اگر میخواهد تنها نباشد باید دست از رئیس بازی بودن بردارد و یاد بگیرد در زندگی با دیگران شریک شود.
به نظرم نویسنده بیهدف قهرمان داستانش را شیر انتخاب نکرده. میخواسته از طریق شیر معنایی را که در دل کتاب است بهتر منتقل کند. شاید اگر حیوان دیگری شخصیت اصلی کتاب بود معنای داستان به این خوبی جا نمیافتاد.
این کتاب خاکستری است (پرتقال)
خاکستری فقط دلش میخواست مابقی رنگها او را هم میان خودشان راه بدهند. اما آنها همیشه او را کنار میگذاشتند. پس خاکستری هم تصمیم گرفت کاری بکند کارستان و کتابی بنویسید که فقط ِ فقط خاکستری باشد. داستانش را اینطوری شروع کرد.
یکی بود یکی نبود، یک گرگ، یک بچهگربه و یک اسب آبی در خانهی کوچکی کنار دریا زندگی میکردند.
خاکستری مطمئن بود کتابش بهترین کتاب دنیا میشود اما هنوز چند صفحهای پیش نرفته بود که سروکلهی باقی رنگها پیدا شد و تازه ماجرای خاکستری و کتابش و دوستان رنگرنگیاش آغاز شد.
بابا بزرگ سبز من (میچکا)
موضوع کتاب “بابابزرگ سبز من”، دربارهی یک بابابزرگ است. بابابزرگی که خیلی وقت پیش به دنیا آمده است. او هم مثل راوی این داستان زمانی کودک بوده. زمانی که تلویزیون و کامپیوتر و تلفنهای همراه وجود نداشتند. او در یک مزرعه بزرگ شد در کنار خرگوشها، ذرتها، هویجها و کلی درختان سبز. برای همین هم به بابابزرگ سبز معروف شد.
ماجرای زندگی بابابزرگ سبز پر از پستی و بلندی است. آبله مرغان، جنگ جهانی، آشنایی با مادربزرگ و … اما همهی اینها در سبزی محل زندگی پدر بزرگ غرق شدند. ماجراها و آدمهای زندگی بابابزرگ مثل خودش سبز بود.
پدربزرگها در چشم نوهها همیشه بزرگ و باشکوه هستند. بزرگ از این جهت که تاریخی طولانی را پشت سر گذاشتهاند. آنها پدر یا مادر نوههایشان را بزرگ کرده و تجربهی دو زندگی را با خود همراه دارند. یکی تجربه زندگی خودشان و دیگری تجربه زندگی فرزندانشان. علاوه بر اینها در وجود پدربزرگها خیلی چیزهای دیگر هست که باعث میشود کودکان به سمت آنها گرایش و علاقه خاصی داشته باشند مثل داستانهایی از روزگار پیشین. ماجراهایی که بین چین و چروک صورتشان پنهان شده و … نقش پدربزرگها را در همراهی با نوهها را نمیتوان نادیده گرفت.
زندگی و کار بابابزرگ سبز من ، ارتباط مستقیمی با طبیعت دارد. تا جایی که گویی رنگ خودش و حتی خنده و گریهاش هم سبزاست. این سبزی هم خیلی خوب به خوانندهی کتاب که کودک باشد انتقال پیدا میکند. بخش زیادی از این انتقال را باید ناشی از تصاویر دانست. رنگ سبز در تمامی تصاویر چیره است. مثل چمنی که با پدربزرگ به شکل فیل درآورده است. نگاه به همین تصویر کافی است تا دریابیم این کتاب فقط دربارهی یک پدربزرگ سبز نیست. دربارهی کل طبیعت است. درباره کل انسانهایی است که به طبیعت و نماد و نشان آنکه سرسبزی است توجه دارند.
راستی اگر کتاب را خریدید حتماً به کاغذ آن دست بزنید خیلی متفاوت است. میدانید چرا؟
بابایی که کاناپه شده! (میچکا)
کتابی خوشخوان برای کودکانی که خودشان توانایی خواندن دارند. این کتاب طنز، روایت زندگی خانوادهای است که پدرشان روزی کاناپه شده است.
حالا چرا باید پدر کاناپه شود، روایت مفصلی دارد که با قلم طنز فاتح اردوغان از بزرگترین نویسندگان کودکان و نوجوانان کشور ترکیه به زیبایی روایت شده است.
البته از حق هم نگذریم جناب اردوغان دست روی نکتهی جالبی گذاشته است؛ اطراف همهی ما، هستند کسانی که تلویزیون خیلی تماشا میکنند ولی متوجه نمیشوند زمانی که پای این جعبهی جادویی میگذرانند، به ضرر خودشان که هست، هیچ! خانواده را هم اذیت میکند.
داستان طنز “بابایی که کاناپه شد!” دربارهی بابا خیرالدین است که آن قدر پای تلویزیون روی کاناپه نشست و فوتبال تماشا کرد، تا خودش کاناپه شد!
از سوی دیگر، علاوه بر قدرت تلویزیون در دنیای مدرن، داستان به قدرت سازنده و در عین حال مخرب رسانههای اجتماعی هم اشاره میکند و به کودکان و نوجوانان چگونگی برخورد و کنارآمدن با آنها را میآموزد.
این نکته را هم فراموش نکنیم که «بابایی که کاناپه شد!» در کنار ««مامانی که سبیل درآورد!»» دوگانهی زیبایی را روایت میکنند که هر دو از منظر جنسیت دیگر به یک مشکل پرداختهاند.
اگر این کتاب را پسندیدید، توصیه میکنیم آن یکی را هم بخوانید!