آبشار یخ (افق)
شاهزاده خانم سولویگ و خواهر و برادر کوچکش، با شروع جنگ به قلعهای در میان کوههای سر به فلک کشیده پناه میبرند. بچهها هر روز چشم به راه رسیدن خبر پیروزی پدرشان هستند تا به خانه بازگردند. اما زمستان از راه میرسد و با یخ بستن آبدره، همه در قلعه گرفتار میشوند. خیلی زود عدهای از جنگجویان مسموم میشوند و میمیرند و بچهها دیگر نمیدانند به چه کسی تکیه کنند.
آخرش می آن سراغم (چشمه)
کتاب «آخرش میآن سراغم» نوشتهی سیامک گلشیری است. این رمان به زبان گفتار نوشته شده و ماجرای آن در تهران معاصر اتفاق میافتد. قصهی این کتاب سرگذشت نوجوانی است که شبی ناخواسته پا به ماجرایی هولناک میگذارد و هر چند از آن جان سالم به درمیبرد،این حادثه هرگز دست از سرش برنمیدارد. آخرش میآن سراغم داستان آشنایی با شرارت است؛ داستان آشنایی با جهان ترسناکی که چنان پسر نوجوان را در خود میبلعد که گمان میکند هرگز از آن نجات پیدا نخواهد کرد و این احساس بیتردید تا ابد با او خواهد ماند.
گلشیری متولد مردادماه 1347 و از نویسندگان موفق در ژانر وحشت است. در داستاننویسی فارسی آنگونه که باید و شاید به ژانر وحشت پرداخته نشده؛ اما آثار گلشیری از نمونههای موفق این حوزه هستند. او علاوهبر بزرگسالان برای نوجوانان هم مینویسد و معتقد است رمانهای این ژانر به دلیل قصهی قوی، به پرورش خلاقیت کودکان و نوجوانان کمک میکنند. اگر خواهان اضافهکردن چاشنی هیجان به اوقات مطالعهتان هستید، از خواندن کتاب آخرش میآن سراغم غافل نشوید.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «نادر که رفت دوباره برگشتم و تو کوچه رو نگاه کردم. تا حالا تو عمرم اونجا رو به اون خلوتی ندیده بودم. همهش فکر میکردم الان یکی وایساده پشت یکی از اون درختهای کوفتی و داره منو سُک میزنه. یکی از اون چاقوهای دندونهدار هم دستشه. شاید هم اصلا تا حالا گورشونو گم کرده بودن. یه لحظه به سرم زد برم پایی و با اون پای آش و لاشم وایسم وسط خیابون و عین خلها داد بزنم تا هرجا هستن، بیان سراغم؛ منم براشون قسم بخورم که قضیه رو به هیشکی نگفتهم و نمیگم، حتا به این نادر الاغ که یعنی بهترین رفیقمه. ولی اونها رو نمیشناسی. خیلی لَجَنن.»
آخرین شاگرد 10 خشم هفتمین پسر (افق)
تام به دنبال آلیس و فیند به برج تاریک میرسد. او حدس میزند آلیس اسیر لوکراستاست و برای مبارزه با جادوگران برج و لوکراستا از بوگارت کمک میگیرد. بوگارت در این مبارزه خون همهی جادوگران را میمکد اما فقط نامهای از آلیس پیدا میکند که برای تام نوشته دیگر نمیتواند همراهش باشد. آیا تام میتواند حرفهای آلیس را باور کند؟
آخرین شاگرد 2 طلسم بین (افق)
در تالارها و سردابههای زیرزمین، موجودی کمین کرده که محافظ هرگز نتوانسته آن را نابود کند، موجودی به نام بین، اما بین تنها دشمن مردم منطقه نیست. کوییزیتر هم از راه میرسد و با هر کس و هرچیز که جلوی قدرت تاریکی و کارهای شیطانیاش را بگیرد، مبارزه میکند. توماس وارد و محافظ باید برای جنگ پیشرویشان آماده شوند.
آخرین شاگرد 3 شب دزد ارواح (افق)
سرما و تاریکی از راه میرسند. محافظ و شاگردش، حالا باید در مقابل بوگارتها، جادوگران و اشباحی که در منطقه پرسه میزنند، حواسشان را بیشتر جمع کنند. وقتی میهمان ناخوانده سر میرسد، محافظ تصمیم میگیرد به خانهی زمستانیاشب برود؛ مکانی سرد و دلگیر و پر از رمز و راز. اما میهمان ناخوانده کیست؟ و آیا توماس برای رویارویی با ماجراهای بعدی آماده است؟
آخرین شاگرد 4 هجوم فیند (افق)
اتحاد جادوگرها خطر جدیدی دنیای توماس وارد، شاگرد محافظ را دوباره به هم میزند. توماس یاد گرفته است که چطور با بوگارتها و اشباح مبارزه کند، اما سه قبیله از جادوگرها تصمیم گرفتهاند با کمک یکدیگر شیطانِ خطرناکی را آزاد کنند. توماس و محافظ دوباره به سفری پرماجرا میروند، اما آیا توماس وقتی با قدرتمندترین دشمنش برخورد کند، موفق خواهد شد؟
آخرین شاگرد 5 خشم چشم خونی (افق)
توماس وارد بیش از دو سال با موجودات دنیای تاریکی مبارزه کرده است. او شاگرد محافظ بوده و با خطراتی عجیب برخورد کرده و زنده مانده است. اینبار چشم خونی منطقه را تهدید میکند و هر چیزی را که سر راهش قرار بگیرد، از بین میبرد. توماس باید پیش استاد پرتوقع و سختگیر دیگری مهارتهای رزمی را فراگیرد. اما آیا او میتواند از پس خشمخونی برآید؟
آخرین شاگرد 6 برخورد شیاطین (افق)
شاگرد محافظ، تام وارد باید از منطقه در مقابل موجودات دنیای تاریک دفاع کند. اما مادرش از یونان برگشته تا از تام کمک بگیرد. یکی از جادوگران خطرناک و قدیمی یونان به نام اردین به دنبال نابودی مادر تام است. مادر تام هم ارتش بزرگ و نیرومندی تشکیل داده که دوستان تام، آلیس و گریملکین در ان حضور دارند. از طرفی اگر تام در این جنگ به آنها بپیوندد، محافظ دیگر او را به شاگردی نمیپذیرد. پس در این مبارزه چهچیز قربانی خواهد شد؟
آخرین شاگرد 8 خشم پنهان (افق)
تام سال سوم کارآموزی را گذرانده و در این مدت با بوگارت ها، جادوگران، و جادوگر جادوگران مبارزه کرده است؛ فیند کمین کرده تا تام را ضعیف و ناتوان به چنگ آورد و موریگان تهدیدش کرده که هرگز پایش را به ایرلند نگذارد. اما تام و دوستانش مجبور می شوند به ایرلند فرار کنند. جایی که جادوگران تاریکی قدرت زیادی دارند. شرایطی به وجود آمده که به هیچکس نمی شود اعتماد کرد. آیا تام موفق می شود خودش را از شر دشمنانش رها کند؟
آخرین شاگرد 9 چوبه ی دار خون آشام (افق)
آداگات و روح موش (میچکا)
همه چیز از آن شب تاریک و صدایی که آداگات را بیدار کرد، شروع شد. آداگات پرسید: “کی آنجاست؟”
آدا تنها فرزند جناب لرد گات، شاعر و دوچرخه سوار مشهور است که در کاخ گستلی روم زندگی می کند. مادر آدا یک بندباز معروف بود که طی حادثه ای جانش را از دست داده بود. از آن به بعد پدر آدا یعنی لرد گات تنها زندگی می کرد و تقریبا در را به روی همه بسته بود. حتی با دخترش آدا هم خیلی کم دیدار می کرد . لرد گات هر وقت که مشغول نوشتن نبود سوار بر دوچرخه زین اسبی اش پگاسوس می شد و در حیاط کاخ به سمت تزیینات باغ تیراندازی می کرد. با این اوصاف آدا مثل پدرش تنها بود.
آدا دوباره پرسید کی اونجاست؟ این بار از میان سایه ها صدایی نازک گفت “منم.” و آن کسی نبود جز روح یک موش. روح موشی که در تله افتاده بود. اسم موش ایسما بود و از آداگات خواست که با او برود و تله را جمع کند قبل از این که موش های بیشتری به دام بیفتند.
آدا قبول می کند و این آغاز ماجرایی است که به میهمانی بزرگی در قصر لرد منتهی می شود. ماجرایی جالب و پر از شخصیت های عجیب و غریب.
کریس ریدل در این رمان شخصیت های متعددی را خلق و به صحنه آورده است. مهارت او در تصویرگری، صحنههای زیبایی با جزئیات بسیار خلق میکند.
جزییاتی که از شرح شخصیت های متعدد شروع می شود و به شرح قصر و زندگی در آن می رسد. شخصیت هایی که کریس ریدل در این داستان وارد صحنه کرده است گاهی از افسانه ها و اسطوره ها بیرون آمده و گاهی هم از دل رمان ها (مثل شخصیت تریستام شندی که از دل یک رمانی که توسط لارنس استرن نوشته شده) بیرون کشیده شدهاند.
در ضمن فکر نکنید او فقط شخصیتها را خلق کرده تا رمانش طولانی شود! هرکدام از این شخصیتها برای خودشان جایگاه و کارکردی خاص دارند.
به عنوان مثال، ایسما، روح موشی که به دنبال آدا آمده است، مانند نخ تسبیحی، همه ماجراها و شخصیتها را به هم ربط میدهد و هربار که سرو کلهاش پیدا میشود، آداگات را دنبال ماجرای تازهای میکشاند.