آخرین شاگرد 8 خشم پنهان (افق)
تام سال سوم کارآموزی را گذرانده و در این مدت با بوگارت ها، جادوگران، و جادوگر جادوگران مبارزه کرده است؛ فیند کمین کرده تا تام را ضعیف و ناتوان به چنگ آورد و موریگان تهدیدش کرده که هرگز پایش را به ایرلند نگذارد. اما تام و دوستانش مجبور می شوند به ایرلند فرار کنند. جایی که جادوگران تاریکی قدرت زیادی دارند. شرایطی به وجود آمده که به هیچکس نمی شود اعتماد کرد. آیا تام موفق می شود خودش را از شر دشمنانش رها کند؟
آخرین شاگرد 9 چوبه ی دار خون آشام (افق)
آخرین قصه گوی زمین (پرتقال)
پترا پینیا توی دنیا هیچ نمیخواهد جز اینکه قصهگو باشد، اما دنیایش خراب میشود؛ چون معلوم میشود که تا چند روز دیگر ستارهی دنبالهداری به سیارهی زمین برخورد خواهد کرد و باعث نابودی آن خواهد شد. فقط چندصد دانشمند و فرزندانشان از جمله پترا و خانوادهاش انتخاب میشوند تا پیش از این فاجعه، سوار بر یک فضاکشتی، زمین را به مقصد سیارهای دیگر ترک کنند. آنها کسانی هستند که قرار است نسل انسان را ادامه بدهند.
سفر آنها صدها سال طول میکشد و تمام این مدت را در خوابمیگذرانند. وقتی چند قرن بعد پترا از خواب بیدار میشود، تنها کسیست که هنوز زمین را به یاد دارد. گروهی شوم معروف به جمع، اختیار کشتی را به دست گرفتهاند. پترا باید به تنهایی بار خاطرات زمین را به دوش بکشد و امیدوار باشد که میتواند خود و اندک دوستانش را از این فضاکشتی نجات دهد و به سیارهی موعود برساند. آیا موفق خواهد شد؟
آداگات و روح موش (میچکا)
همه چیز از آن شب تاریک و صدایی که آداگات را بیدار کرد، شروع شد. آداگات پرسید: “کی آنجاست؟”
آدا تنها فرزند جناب لرد گات، شاعر و دوچرخه سوار مشهور است که در کاخ گستلی روم زندگی می کند. مادر آدا یک بندباز معروف بود که طی حادثه ای جانش را از دست داده بود. از آن به بعد پدر آدا یعنی لرد گات تنها زندگی می کرد و تقریبا در را به روی همه بسته بود. حتی با دخترش آدا هم خیلی کم دیدار می کرد . لرد گات هر وقت که مشغول نوشتن نبود سوار بر دوچرخه زین اسبی اش پگاسوس می شد و در حیاط کاخ به سمت تزیینات باغ تیراندازی می کرد. با این اوصاف آدا مثل پدرش تنها بود.
آدا دوباره پرسید کی اونجاست؟ این بار از میان سایه ها صدایی نازک گفت “منم.” و آن کسی نبود جز روح یک موش. روح موشی که در تله افتاده بود. اسم موش ایسما بود و از آداگات خواست که با او برود و تله را جمع کند قبل از این که موش های بیشتری به دام بیفتند.
آدا قبول می کند و این آغاز ماجرایی است که به میهمانی بزرگی در قصر لرد منتهی می شود. ماجرایی جالب و پر از شخصیت های عجیب و غریب.
کریس ریدل در این رمان شخصیت های متعددی را خلق و به صحنه آورده است. مهارت او در تصویرگری، صحنههای زیبایی با جزئیات بسیار خلق میکند.
جزییاتی که از شرح شخصیت های متعدد شروع می شود و به شرح قصر و زندگی در آن می رسد. شخصیت هایی که کریس ریدل در این داستان وارد صحنه کرده است گاهی از افسانه ها و اسطوره ها بیرون آمده و گاهی هم از دل رمان ها (مثل شخصیت تریستام شندی که از دل یک رمانی که توسط لارنس استرن نوشته شده) بیرون کشیده شدهاند.
در ضمن فکر نکنید او فقط شخصیتها را خلق کرده تا رمانش طولانی شود! هرکدام از این شخصیتها برای خودشان جایگاه و کارکردی خاص دارند.
به عنوان مثال، ایسما، روح موشی که به دنبال آدا آمده است، مانند نخ تسبیحی، همه ماجراها و شخصیتها را به هم ربط میدهد و هربار که سرو کلهاش پیدا میشود، آداگات را دنبال ماجرای تازهای میکشاند.
آداگات و هراسی شدید (میچکا)
آداگات روی یک صندلی بلند داخل کتابخانه قصر گستلیگروم نشسته بود و داشت کتاب میخواند. اسم کتاب سفرهای دور و دراز هرولد کوچولو که پدر آداگات به شعر نوشته بود.
آداگات میخواست قبل از اینکه پدرش از سفر برگردد، این کتاب را تمام کند بنابراین سخت مشغول خواندن بود که صدایی از سمت نردبان کتابخانه به گوشش رسید. سرش را بلند کرد و دید نردبان از کنار مجسمه هادریان پروم بهطرف اگوستوس گوش کنده میرود. بعد یک میمون ریزهمیزه را دید که کلاه بسیار کوچکی سرش بود.
این میمون کوچک با یک دست نردبان را گرفته بود و با دست دیگرش خود را به اینطرف و آنطرف میکشید. منظور میمون از این کار برداشتن کتاب بود و وقتی کتابی را برداشت باعجله از پلههای نردبان پایین آمد و به سمت در دوید.
فقط همین نبود؛ میمونهای بیشتری دیده شدند و هرکدام با کتابی از کتابخانه بیرون رفتند وقتی آدا میمونها را دنبال کرد اول متوجه آسمان شد که ابری بود و بعد مجلهای را دید که روی زمین افتاده بود. با برداشتن مجله تازه متوجه شد که قرار است در قصر چه اتفاقی بیفتد.
میگویند یک نویسندهی خوب باید در جای مناسب به ذهن خوانندهاش قلاب بیاندازد. این جای خوب در داستانهای کوتاه، همان سطرها و صفحههای ابتدایی و در رمان و داستان بلند، فصلهای اولی کتاب است.
کریس ریدل در این قسمت از رمانش همین کار را کرده است. در همان فصل اول، ماجرا را جوری شروع کرده که خواننده را کنجکاو کند. دیدن میمونهایی که وارد کتابخانه میشوند و با خودشان کتاب میبرند بهاندازه کافی جذاب هست که خواننده بخواهد بداند موضوع به کجا ختم میشود.
بله همه چیز از همین فصل اول شروع میشود و بقیه ماجراها پشت سر هم میآیند. اگر خواننده کمی کنجکاو باشد بهخوبی متوجه میشود که چگونه حوادث و شخصیتها همچون دانههای تسبیح با نخی به هم وصل شدهاند.
از دیگر ویژگیهای این قسمت باید به شوخیهای نویسنده باشخصیتهای مهم ادبی و نویسندگان اشاره کرد. مثل بل و سباستین که خیلیها با آنها آشنا هستند. البته اینجا آنها نقش دیگری به عهدهدارند. همچنین میتوان به شخصیت معروف کتابهای پیپی جوراببلند اشاره کرد که در این داستان تبدیل به شاهزاده پیپی جورابکوتاه شده و مثل همان مجموعه این قدرت را دارد که اسبها را روی دستهایش بلند کند.
کریس ریدل سراغ نویسندگان معروف هم رفته است. سر والتر اسکات نویسنده معروف انگلیسی که رمان های مشهوری دارد. ازجمله آیوانهو که در اینجا تبدیلشده است به والتر اسپالات و آیوانهو هم نام سگی است.
اسامی دیگری هم در رمان هست که باید روی اسم تکتک آنها دقت کنید تا ببیند شما را یاد کدام نویسنده معروف انگلیسی می اندازد.
خواندن رمانی که این همه شخصیتهای متعدد دارد و درعینحال برای خیلیها آشناست میتواند جذاب باشد.
آرتمیس فاول آخرین نگهبان (افق)
آیا این آخرین نبرد آرتمیس فاول خواهد بود؟ دشمن شمارهی یک آرتمیس فاول، یعنی اپال کوبویی نقشهای طراحی کرده که هم آزادیاش از زندان، تضمین شود و هم جهان انسانها و جن و پریها را نابود کند. اگر آرتمیس جلویش را نگیرد این شرور بدجنبس، در قدم بعدی حیات انسانهای زمین را برای همیشه نابود خواهد کرد. برای شکست دادن این ارتش جنی و رهبر شیطانصفتشان، به هوش آرتمیس، شجاعت باتلر، مهارت هولی و ابزار فولی نیاز است. اما اگر تمام اینها کافی نباشد پایان حیات روی زمین یا آرماگدون نزدیک خواهد بود.
آرتمیس فاول 4 وانتقام اپال(افق)
اگر واقعاً به کمک این پسر نابغهی تبهکار احتیاج دارید، باید بگویم که توی دردسر بزرگی افتادهاید… جنها تمام خاطرات دنیای زیرزمینیشان را از ذهن تنها آدمیزادی که از او میترسند، پاک کردهاند. این تنها آدمیزاد کسی نیست جز آرتمیس فاول، نابغهی نوجوان و ماجراجو. اما حالا اتفاقی افتاده که موجودات زیرزمینی به او احتیاج دارند؛ همین حالای حالا هم احتیاج دارند!
آرتمیس فاول 5مهاجران گمشدگان(افق)
آرتمیس فاول و رمز ابدی (افق)
آرتمیس فاول و عقده ی آتلانتیس (افق)
حرف بی حرف! چشماتو ببند و تا ده بشمار! آرتمیس از بعضی جهات هنوز مثل قبل تیز و نابغه است، اما انگار سایهای روی ذهنش افتاده. قبلا چیزهایی را می دید که بقیه نمی دیدند، اما حالا چیزهایی را می بیند که اصلا وجود خارجی ندارد! درگیری با جن و جادو به شدت ذهنش را به هم ریخته و حالا که روبات های ویرانگر به شهر زیرآبی آتلانتیس و جن و پری هایش حمله کردهاند، آرتمیس فاول شرور، خوب و دلرحم شده و نمی تواند با آن ها بجنگد!
آرتمیس فاول و ماجرای شمال (افق)
آرتمیس فاوْل پسر سیزده سالهی نابغه و ماجراجو، در مدرسهی شبانهروزیاش، ایمیلی دریافت میکند. مافیای روسیه که پدر آرتمس را ربوده، در ازای آزادی او پول هنگفتی از آرتمیس درخواست کرده است. آرتمیس که با تمام وجود به پدرش عشق میورزد بیدرنگ دست به کار نجات او میشود؛ اما دشمن دیرینهاش، سروان «هالی شورت» نیروی ویژه پلیس در سرزمین جنها، مانع اوست. آیا آرتمیس باید با اجنهها درگیر شود یا راه دیگری وجود دارد...